۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه

بابا من طنز نويس نيستم!

آقا به چه زبوني بگم؟ بنده طنز نويس نيستم! هي مي گم نيستم باز اين بر و بچه هاي نشريه ول نمي كنن، مي گن بنويس!!... مگر زوره؟ مگر نه اينكه يك طنز نويس بايد بتونه از يك خبر عادي يك مطلب طنز عالي در بياره؟ خوب بنده حقير از اخبار خيلي غير عادي هم نمي تونم يك خط طنز در بيارم. به عنوان نمونه:

ديروز صبح روزنامه رو باز كردم تا يك خبر كه قابليت طنز شدن داشته باشه پيدا كنم و شروع كنم به نوشتن. اولين خبري كه به چشمم خورد اين بود:« وزير رفاه: مردم اصلا به خط فقر كاري ندارند!!» هر كار كردم كه مطلب بنويسم نتونستم، به جاش احساس عجيبي مثل غلغل يا چيزي شبيه به آن! از اعماق وجودم زبانه كشيد... گفتم حتما اين خبر جالب نيست، بهتر است دنبال خبر بهتري بگردم. تيتر بعدي اين بود:«مواد فروشان شناسنامه دار مي شوند!» گفتم خودشه! ولي به محض اينكه قلم به دست گرفتم به جاي اينكه كلمات در ذهنم جريان پيدا كنند صدايي شبيه به سوت قطار در آن جريان يافت!... گفتم نه، اين هم نشد... خبر بعدي: « در حاليكه اختلاسهاي ميلياردي در كشور صورت مي گيرد سازمان تربيت بدني به افتخار آفرينان فوتسال كه تا يك قدمي فتح جام جهاني پيش رفته اند حداكثر نفري 2 ميليون تومان پاداش مي دهد!» نه!... مثل اينكه من طنز نويس نيستم چون ايندفعه اشك از چشمانم سرازير شده بود و داشتم گريه مي كردم!!... همينطور در جستجوي يك خبر دسته اول براي نوشتن مطلب مي گشتم كه به اين عنوان رسيدم: «وزير كشور به تقلبي بودن مدرك خود اعتراف كرد ولي كساني كه به وي مدرك داده اند تحت پيگرد قانوني قرار مي گيرند!» خيلي جالب بود، اين بار داشتم سرم را به ديوار مي كوبيدم!... چيزي شبيه به دود هم از گوشهايم بيرون مي آمد!... اينجا بود كه برايم مسلم شد طنز نويس نيستم چون هر كس ديگري جاي من بود با وجود اين اخبار از «عبيد زاكاني» هم جلو مي زد! ولي من؟!... روزنامه را كنار گذاشتم و سطل ماست را جلو كشيدم.

هیچ نظری موجود نیست: