۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه

عاقبتِ تخم مرغ دزد چي مي شه؟! - چاپ شده در نشريه ستون آزاد

يكي بود يكي نبود، غير از خداي مهربون هيشكي نبود. يه پسري بود كه يه ننه داشت، شايدم يه ننه بود كه يه پسر داشت!... خلاصه اسم پسره هم حمزه بود. حمزه بچه ي اذيت كني بود و همش كاراي بد مي كرد. از دهن كجي بگير تا فين كردن تو جوب آب و پخ كردن به اصغر آقا بقال و ...!

يه روز حمزه داشت راه مي رفت ديد در خونه ي همساده شون بازه. رفت تو، ديد اهه!، در چيزشونم بازه... در چيز ديگه... در مرغدوني شون!... خوب كه نگاه كرد ديد يه تخمرغ توي مرغدونيه. رفت و اونو دزديد و برد خونشون و به ننش گفت:«ننه اين تخمرغ رو از خونه همساده دزديدم. بگيرش.» ننش هم تخمرغه رو گرفت و گفت: «آفرين پسر زرنگم!...» حالا ما نمي دونيم كه ننه هه چرا حمزه رو دعواش نكرد، شايد مي خواست تصوير بدي از تخمرغ تو ذهن بچش باقي نمونه!.

بهر حال حمزه بزرگ شد و دزديهاشم با خودش بزرگ شدن. درس و مشق هم كه اصلا نمي دونست چي هست! سه كلاس درس خوند بعدشم از مدرسه اخراج شد. يه سري مسائل ضد اخلاقي هم داشت. تا اينكه بالاخره يه روز رفت و يه شتر دزديد!

حالا فكر مي كنيد عاقبت حمزه چي شده؟ افتاده گوشه زندان و داره مي پوسه و به ننش نفرين مي فرسته كه چرا موقعي كه تخم مرغ رو دزديد اونو تنبيه نكرد؟... نه جانم!... آقا حمزه الان از رجال بزرگ مملكت شده. يه شركت هواپيما ئي داره و چند تا هم كارخونه و خلاصه پولش از پارو بالا مي ره، چند تا هم مدرك دكتراي افتخاري داره!

نتيجه: تخم مرغ دزد شتر دزد مي شه، بعدشم كم كم كارش مي گيره و عاقبت به خير مي شه!

هیچ نظری موجود نیست: