۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

اینقدر نامه برات اومده و باز کردی و دیدی که قبض آب و برق و تلفنه که دیگه نامه ها برات مهم نیستن. اصلا خیلی وقته ایمیل و فیسبوک برات مهمه. دیگه نامه محلی از اعراب نداره!... خلاصه یکی از نامه هایی رو که برات اومده و رو میزت انبارشون کردی رو باز می کنی. یه بخشهایی از پاکت نامه رو طی روزهایی که نامه تو صندوق پستت بوده توسط حلزونهای همیشه در صحنه خورده شده! یاد پیمان معروف اعراب می افتی :)) همینطور که با دوستت (هومن ملکی) پشت تلفن صحبت می کنی، میبینی اولیش تبلیغ بیمه ست... پوچه! دومیش ولی پوچ نیست! :))
حالا نمی دونی خوشحال باشی که این نامه اومده یا ناراحت باشی از اینکه کشورت شرایطش طوری بوده که مجبور شدی با همه ی علاقه ات ترکش کنی و عاقبتت به اینجا ختم بشه (شایدم ختم نشه البته!). کاش ایران ایران بود.

هیچ نظری موجود نیست: