روبرویش نشسته بود. با لبخندی احمقانه و شرارت بار، میراث هرزگان تاریخ؛ چشمانی که در چشمخانه به گِل نشسته؛ ریشهای تنُک و دستانی چاق و مریض...
۱۳۹۱ خرداد ۲, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اين وبلاگ حاوي نوشته هايم است. البته از سال 86 به بعد و نه بطور كامل... چه آنهايي كه چاپ شده اند و چه آنهايي كه نشده اند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر